شیطنت های شیرین
سلام به عمر من کوچولوی نازم انقدر این روزها شیطنت های شیرین میکنی که همه میخوان قورتت بدنننننن خونه ی باباجون طفلکو که زیر و رو میکنی.... میری توی اشپزخونه در کابینت ها رو باز میکنی و هرچی توش هست میریزی بیرون... نخود لوبیا عدس کاسه بشقاب لیواننننننننننن از دست تو با نایلون یا پارچه در کابینتو محکم قفل میکنن که نتونی چیزی بریزی بیرون ماکه توی خونه خودمون مبلامون رو جمع کردیم از دست تو که میری روشون و میپری پایینن باباجون اینا هم که آسایش ندارن از دست تو میری روی میبلاشون و میگی : بومبل بومبل بعد میشینی پاهاتو آویزون میکنی و شعر میخونی ودست می...
نویسنده :
کسی که لحظه هایش را به لبخندت گره زده
9:06